حق برخورد حکومت اسلامی با بدحجابی
حق برخورد حکومت اسلامی با بدحجابی
پرسش اساسی در این باره این است که آیا حکومت اسلامی افزون بر نقش هدایتگری، تبلیغ، امر به معروف و نهی از منکر، میتواند در عرض کارهای یاد شده با افرادی که به رفتار بیحجابی یا بدحجابی مبادرت میورزند، برخورد عملی نموده و آنها را به رعایت موازین شرعی در خصوص پوشش اسلامی الزام نماید؟ شایسته است مبانی اسلامی و ادلهی لزوم چنین کاری بررسی گردد تا افزون بر آنکه در عمل به جهت آنکه در جامعهی اسلامی به سر برده و موظف به رعایت قوانین موضوعه در آن هستیم؛ نسبت به علت و فلسفهی چنین برخوردی شناخت پیدا کنیم.
روشن است در این نوشتار کوتاه نمیتوان به شکلی مبسوط به تمامی ادلهی عقلی و نقلی این مسأله پرداخت بلکه تلاش میشود به عمدهترین آنها در این باره اشاره گردد. مناسب به نظر میرسد پیش از ورود به متون دینی و استنباط ظهورات آن در موضوع مورد نظر، تحلیلی عقلی از چرایی این عمل حکومت اسلامی ارایه شود و سپس در ادامه به ادلهی قرآنی و روایی آن نیز اشاره گردد.
دو سویه بودن رابطهی میان اعتقاد و عمل
انسان از این حقیقت مستثنی نیست. ظاهری دارد و باطنی، اعتقادهایی دارد که ریشهی رفتارهای ظاهری انسان را شکل میدهند و ظواهری دارد که روابط بیرونی را تنظیم میکند. هرچه ریشه و اعتقاد صحیحتر و عمیقتر باشد، ظواهر و میوههای رفتاری آن شیرینتر و سالمتر است و به هر میزان اعتقادها و باورهای او ناسالم و سطحیتر باشد، ثمرات رفتاری ناسالم و تلختری تحویل میدهد. قرآن کریم این معنا را با مثالی بسیار زیبا و شیرین بیان میکند و ارتباط میان باطن دین و ظاهر آن را به صورت واضح بیان مینماید. در سورهی ابراهیم آمده است:
«ألم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه أصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی أکلها کل حین بإذن ربها...»[1]
«ای رسول ما، ندیدی که چگونه خداوند کلمهی پاکیزه را به درخت زیبایی تشبیه نموده است که اصل و ریشهی آن برقرار و شاخهی آن به آسمان بلند است و آن درخت زیبا به اذن الهی همهی اوقات میوههای خوشی میدهد ...»
ظاهر آیهی شریفه حاکی از آن است که قرآن کریم، برخلاف برخی از به اصطلاح روشنفکران که از نزد خود دین را به اموری مانند: گوهر و صدف دین، ذاتی و عرضی دین و مانند آن تقسیم مینمودند، تمام دین را به درختی تنومند تشبیه میکند که دارای ریشهای ثابت و استوار در زمین بوده و شاخههای آن به سمت آسمان بلند است و مدام میوههای پاک و زیبا حاصل میدهد.
تمام هویت دین در یک تشبیه قرآنی بر کلمهی «طیبه» که همان «توحید» میباشد،[2] استوار است و تمام اعمال و رفتار از این ریشه و چشمهی طیب و طاهر سرچشمه میگیرد. بنابراین؛ هرچه توحید قویتر و راسختر باشد به همان میزان کارها محکمتر و رفتارها خداییتر میگردد.
در متون روایی ما، مبارزهی [امام] علی(علیهالسلام) در جنگ احزاب با بزرگ مشرکین مکه و سایر ممالک -عمربن عبدود- و شکست وی که به شکست لشکر کفر منجر گردید، با اعمال تمام امت رسولالله تا روز قیامت برتر دانسته شد. به نظر میرسد راز این برابری در نیت پاک و اخلاص بینظیر آن حضرت در میدان مبارزه بوده است که عمل او را زیبا و مؤثر نموده است.[3]
بدون شک، اعتقاد سالم از معرفت صحیح ناشی میگردد و معرفت صحیح با کسب مبانی یقینی و علوم وحیانی به دست میآید. به دنبال شناخت است که دل باور نموده و اعتقاد پیدا میکند و به دنبال آن، اعتقاد است که اعمال را شکل میدهد. اگر بین اعتقاد از یک طرف و رفتارها از سوی دیگر دوگانگی به وجود آید، نفاق رخ مینماید و دیر یا زود این دوگانگی خود را نشان میدهد زیرا چنین شخصی تنها در زمان محدودی میتواند خود را نگه داشته و در تضاد با اندیشه، اعتقاد و باطن خود عمل نماید اما؛ در نهایت به کسالت و بیرغبتی در عمل منجر شده و در شرایط ویژه سریرهی خود را نشان خواهد داد.
اما کسی که عمل و ظاهر او مطابق با اعتقاد و باطن او بوده باشد، بدون شک عملی زیبا، پر رونق، بادوام و مؤثر انجام خواهد داد. همچنین مدام با نشاط بوده و کسالتی در او دیده نمیشود زیرا این اعمال از اصول و ریشهای تغذیه میکند که آن ریشه به چشمهای متصل است که پیوسته در حال فیضان است.
اسلام یک دین گویا و ناطق است. افزون بر آنکه ـ اصول و اعتقادهایی دارد که جایگاه آن قلب انسان بوده و اساس دین به شمار میآید ـ به همین مقدار بسنده نکرده بلکه برای آن شعارهایی را تدبیر نموده است. این شعارها است که از آن اعتقادها خبر میدهد و آن را برملا میسازد. شعایر دینی چهرهی آن اعتقادها به شمار میآیند و آن مقداری که این شعایر در دیگران مؤثر است، اصل اعتقاد مؤثر نیست. اساساً فرهنگ جامعه، زاییدهی مبادی و مبانی فکری مردم آن جامعه است.
از سوی دیگر، مطابق فرهنگ قرآن کریم این ارتباط دوسویه است یعنی اگر مبادی و اندیشه در رفتارهای اجتماعی و فردی مؤثر است و شکل رفتارها را تعیین میکند، اعمال و رفتارهای آدمی نیز به همین صورت در معرفت و اعتقاد او مؤثر است. رابطهی میان اعمال و اعتقادها یک رابطهی دو طرفه است؛ عمل صالح، قلب و اعتقادهای قلبی را تقویت میکند و جان را صیقل میبخشد و ایمان را افزایش میدهد. در مقابل، ایمان راسخ، عمل را زیبا ساخته و انسان را در تلاش خودامیدوار و راسخ مینماید و قدرت مضاعف به او میبخشد.قرآن کریم در این باره میفرماید:
«بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون؛[4] قلبهای آنها به واسطهی آنچه که به دست آوردند و کسب نمودند، زنگار گرفته است.»در آیهی دیگری نیز میفرماید:«ثم کان عاقبه الذین أساؤوا السؤا أن کذبوا بآیات الله؛[5] سپس عاقبت کسانی که کارهای بدی انجام میدهند آن است که آیات الهی را تکذیب میکنند.»
این دو آیه، رابطهی عمل و اعتقاد را به خوبی نشان میدهد که چگونه گناه و عمل ناشایست، اعتقاد را مریض کرده و به انکار خدا و نشانههای او منجر خواهد شد. آیهی محل بحث (24 و 25 سورهی ابراهیم) نیز تأثیر اعتقاد را در عمل و رفتار بیان نموده است و آن را همچون ریشهای نسبت به رفتارها قلمداد نموده است. حاصل آنکه میان رفتارهای یک جامعه از یکسو و اعتقادهای آنها از سویی دیگر، رابطهای دو سویه برقرار است.
مکانیزم القای معانی
کسی که به علامت نهی دست خود را حرکت میدهد و یا کسی که برای تفهیم «امر به آمدن»، دست خود را به شیوهای دیگر تکان میدهد، قهراً در حال القای معانی است. در همین مورد میتوان عصبانیت و رأفت او را در حد بالایی درک نمود. حرکات چشم و نحوهی مواجه شدن، درهم بودن و یا خندان بودن، بدون کمترین کلام، خود حاوی بسیاری از معانی است. انسانها نیز از این راه معانی را کاملاً درک نموده بلکه بیش از القائات لفظی متأثر شده و یا مؤثر واقع میشوند. گاهی اوقات لبخند یک انسان وارسته و بزرگ، برای سالها در روحیه و رفتار یک شخص مؤثر است.
دست مهربانی که بر سر فرزند کشیده میشود، کوه عطوفت و مهربانی را در فرزند ایجاد میکند و روح آرامش، نشاط و اعتماد به نفس را به وی هدیه مینماید. آنگاه همانطوری که انسان به دنبال ارتباطات کلامی و لفظی، باور پیدا کرده و به دنبال آن عمل مینماید، همچنین به دنبال این رفتارها و القائات غیرلفظی نیز معتقد شده و عمل نموده و شیوهی رفتاری و گفتاری خود را تغییر میدهد. پیداست قدرت القای معانی و میزان تأثیر اعمال و رفتارها که از راه غیر لفظ صورت میپذیرد؛ فزونتر از قدرت انتقال لفظ است.
انتقال معانی در بسیاری از موارد به طور ناخواسته و ناآگاهانه صورت میپذیرد، کسی که در حال تکلم است و تکلم نیز امری کاملاً اختیاری است، شیوهی درهم آمیختگی چهرهی او نوع نگاه و کیفیت سخن گفتن او، معانی دیگری را به صورت غیراختیاری به مخاطب منتقل میسازد و انتقال این معانی معلول خواست یا عدم خواست او نبوده بلکه قهری و طبعی است. کارهایی که در سطح جامعه صورت میگیرد، آبستن معانی و مفاهیم گوناگونی است که قهراً در مخاطب و افراد جامعه مؤثر بوده و اندیشه و بلکه احساسات و نگاههای آنها را به خود معطوف میسازد.
رفتارهای اجتماعی مانند: تجمعهای عمومی، دینی و سیاسی، کارهای گروهی و سراسری و ... با قطع نظر از اذکار و شعارهایی که افراد آن به کار میگیرند، خود حاوی نکات بسیار فراوان و القا کنندهی معانی گوناگون انسانی، دینی، اجتماعی، سیاسی و مانند آن است.
چنانکه این پیامد، تابع میل و خواست افراد آن اجتماع نبوده، بلکه از ثمرات قهری امور یاد شده است. حقایقی که از راههای یاد شده به افراد منتقل میگردد، افراد را به شدت مجذوب نموده و احساسات آنها را برانگیخته و در موارد بسیاری منجر به رفتار و عمل میگردد.
قالَ امیرالمؤمنین(علیه السلام): «الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْکَارِ وَ الْأَفْکَارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاء»ِ[6]
[امام] علی(علیه السلام) فرمودند: «عقول جلودار افکار و اندیشهاند و اندیشهها پیشاهنگ قلوب هستند و قلبها نیز رهبران حواساند و حواس هم اعضا را هدایت مینمایند.»
در این حدیث شریف، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به نحو بسیار زیبایی میان اندیشهی آدمی از یک سو و رفتار وی از سوی دیگر ارتباط برقرار مینماید و در حقیقت، افکار را به عنوان مبانی اعمال و ریشهی کردار معرفی میفرماید.
3. بیتردید به میزانی که انسانها از راه دیدن و حواس متأثر شده و رفتارهای خود را شکل میدهند از راه دیگر متأثر نمیشوند. به عبارت دیگر، غالب افراد تا حقیقتی را از نزدیک مشاهده نکنند تأثیر چندانی در آنها ندارد. مشاهده از نزدیک رفتارها و اماکن، تأثیر شگرفی در رفتارها و اعمال انسانها دارد.چنانکه مشاهدهی امور ناصواب نیز به همین میزان نقش مهمی در اعمال و رفتارهای ناشایست اشخاص ایفا میکند. بدون شک رؤیت از نزدیک خانهی خدا تأثیری به مراتب فزونتر از تأثیر مشاهدهی آن از راه سیما یا تصاویر و یا نقل ویژگی آن توسط زائران آن مکان مقدس است.
حاصل مقدمههای یاد شده عبارت است از، کسی که عامل پدیدهی بدحجابی یا بیحجابی در سطح جامعه است در حقیقت با زبانی گویا و شفاف به نحوی که هرگز قابل تعدد برداشت و یا سوء فهم نباشد با مخاطبین خود به ویژه جنس مخالف سخن میگوید و از آنجایی که مقولهی بدحجابی امری ظاهری و مکشوف است و انسانها نیز غالباً از راه مشاهدهی امور حسی تحریک شده و عمل میکنند؛ از این رو در نحوهی رفتارهای عملی آنها نیز به شدت تأثیر دارد.
با این بیان، کلام مُضحکی خواهد بود اگر گفته شود: «من در نحوهی پوشش خود آزادم و کسی نمیتواند مزاحم من شود و به دیگران نیز کاری ندارم» در پاسخ میگوییم: «اگرچه شما مدعی هستید که با کسی کاری ندارید ولی رفتار شما به شکل ناخواسته و با زبانی شفافتر از زبان سر و یا حداقل همانند آن با مخاطبین سر و کار داشته و با آنها سخن میگوید.»
فعل بیحجابی یا بدحجابی سخنش آن است؛ دیدن من و ... از من هیچ اشکالی نداشته و در واقع با این کار دعوت دیگران به ... از اوست. این همان چیزی است که مخاطبین خود را که غالباً از روح متوسطی برخوردارند به خود جلب نموده و آنها را مشوش ساخته و محیط امن اسلامی را به فضایی آلوده و ناامن مبدل میسازد؛ بلکه در سطحی وسیعتر تبلیغی برای فرهنگ منحط غرب به شمار میرود.
ممانعتی که کشورهای اروپایی مانند: فرانسه، آلمان و ...، از ورود خانمهای محجبه به مدارس و دانشگاهها داشتند، در همین راستا میباشد. آنها دریافتهاند رعایت پوشش اسلامی در جامعهی آنان و به ویژه در مقابل قاطبهی جوانان که بیشتر از راه مشاهده متأثر میشوند، خود نوعی تبلیغ فرهنگ غنی اسلام به شمار میآید.
دین مبین اسلام برای ترویج و تقویت آموزههای خود تنها به جنبهی ایجابی آن توجه نکرده بلکه حیثیت سلبی آن را نیز مورد توجه قرار داده است. کلمهی توحید-لاإله إلا الله- مشتمل بر دو حقیقت است و به دو اعتقاد اشاره دارد، نخست باور داشتن به عدم خدایان دیگر و عدم قدرت و کمال مستقل در عرض آن و دوم اذعان به وجود «الله» تبارک و تعالی به عنوان منبع هستیهای عالم.
در مورد تربیت انسانی نیز صرفاً وجههی مثبت را به انسان تلقین نمودن کافی نیست بلکه وجوه سلبی و مضر را نیز باید از او دور کرد. در شرع مقدس اسلام، هم عمل به معروف توصیه و امر شده است و هم نهی از منکر. به همین جهت در شرع اسلام خواندن نماز، که سمبل عبادت و تجسم ارتباط با خداوند متعال است، به صورتها و بیانهای متعددی تأکید شده است و در بیان پیامبر گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) به عنوان عمود دین، قلمداد شده است.
کعبه را به گونهای تدبیر نموده است که هرگز خالی از طواف کنندگان نباشد. اما اسلام و نبی مکرم(صلیاللهعلیهوآله) به همین مقدار بسنده نکرده بلکه توصیههای مکرری برای دوری از معاصی و کارهایی نمودهاند که انسان را به ورطهی هلاکت نزدیک میسازد. در اسلام از یک طرف به حفظ حرمت شخص رسولالله(صلیاللهعلیهوآله) توصیه شده است؛ و از طرفی دیگر، با شخص ساب النبی برخورد جدّی میشود. همچنین به میزانی که به قرآن ارج مینهد، بیحرمتی به آن را نیز حرام و مرتکب آن را مستحق تعزیر میداند.
در فقه اسلامی به ویژه فقه شیعی، توقف و زندگی در بلاد کفر یعنی کشوری که به سهولت نمیتوان شعایر دینی را در آن برقرار نمود، کشوری که اقامهی نماز جمعه و جماعت به صورت رسمی در آن ممکن نیست و یا حفظ حجاب و مانند آن مقدور نیست، ماندن در آن حرام و مهاجرت از آن محل واجب است.[7]
علت آن معلوم است زیرا در محلی که شعایر الهی اقامه نمیشود و در بسیاری موارد به صورت قهری به بیمبالاتی نسبت به آن نیز منجر میگردد، در چنین شرایطی انسان مؤمن و دیندار در تدین خود ضعیف شده و جرأت ابراز ندارد و به ویژه فرزندان و نونهالان با مشاهدهی شعایر کفر و مشاهده نکردن شعایر دینی به صورت قهری به سمت و سوی آنان متوجه شده و دین و تدین در نزد آنان رنگ میبازد.
آنگاه اگر در یک کشور اسلامی که حاکم آن مسلمان و مجری فرایض دینی به حساب میآید، شعایر کفر و رفتارهایی که در بلاد غیراسلامی شیوع داشته و رایج است، شیوع پیدا کند، در این صورت نقض غرض الهی شده و حاکمیت حاکم اسلامی مخدوش میگردد.
یک مادر حاذق که دغدغهی سلامت فرزند را دارد، تمام همت او مصروف این نیست که فقط فرزند را با غذاهای مناسب تقویت نموده باید مراقب باشد مریضیهای احتمالی که اطراف او را فرا گرفته است فرزند او را گرفتار نسازد. اگر مادری تمام تلاش خود را معطوف نماید تا غذاهای مناسبی به فرزند خود بدهد اما در مقابل بیماریها از او حفاظت نکند در حقیقت او نقش مادری را به خوبی ایفا ننموده است. زیرا این دو یک هدف را دنبال میکنند و آن عبارت است از: حفظ، رشد و بالندگی فرزند.
به همین میزان اگر حاکم اسلامی تمامی فرایض دینی را در سطح جامعه انجام دهد و از آن مراقبت نماید اما؛ نسبت به حرکتهای مسمومی که در سطح جامعه توسط شیاطین صورت میپذیرد، رفتارهایی که جز تضعیف آموزههای دینی رهآورد دیگری برای انسان ندارد، مقابلهای نداشته باشد، چنین حاکمی در حقیقت نقش خود را نتوانسته است عملی نماید و حاکم موفقی نیست.
با توضیحی که ارایه شد معلوم میگردد، دولت اسلامی نه تنها باید با نمادهای کفر و رفتارهایی که تبلیغ آیین غیراسلامی است، مبارزه نماید بلکه باید تفحص نموده و در صدد ریشهکنی آن برآید و عوامل آن را بازشناسی نموده و برخورد عملی نماید.
مبحث دوم: آیات
در قرآن کریم بر لزوم و ضرورت فریضهی عظیم «امر به معروف و نهی از منکر» تأکیدهای فراوانی شده است، چنان که در قالب قصهی اصحاب السبت نیز این مسأله و عواقب شوم ترک آن بیان شده است.[8]
در فقه اسلامی به مسألهی امر به معروف و نهی از منکر از دو جنبهی فردی، گروهی و تشکیلاتی نگریسته شده است. در جنبهی فردی، تمامی مردم موظفاند با فراهم بودن شرایط، به این وظیفهی حیاتی همت گمارند و دیگران را به معروف و خوبیها، دعوت و با فساد، تباهیها و زشتیها مبارزه کنند و از ترویج مفاسد و مناهی ممانعت به عمل آورند.
جنبهی دیگر این فریضهی الهی، جنبهی حکومتی و تشکیلاتی است که نه تنها از دست تمامی افراد ساخته نمیباشد؛ بلکه اقدام به بعضی از مراتب آن برای عموم مردم جایز نیست و اقدام به آن، از شئون حکومت اسلامی و تشکیلاتِ برخوردار از پشتوانهی قدرت اجرایی است و افراد در صورت اذن حاکم اسلامی میتوانند عهدهدار آن شوند.
پينوشتها:
[1]. سورهی ابراهیم، آیات 24-25.
[2]. ر.ک: سید محمدحسین، طباطبایی، المیزان، ج11، ص51-52 ذیل آیهی شریفه.
[3]. قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآله): لمبارزۀ علی بن ابیطالب ع لعمربن عبدود یوم الخندق أفضل من عمل أمتی إلی یومالقیامۀ.(بحارالأنوار، ج41، ص96، باب مهابته و شجاعته.)
[4]. سورهی مطففین، آیهی 14.
[5]. سورهی روم، آیهی 10.
[6]. بحارالانوار، ج1، چاپ دوم، مؤسسهی الوفاء، بیروت، کتاب العقل و الجهل، 1403، ص96.
[7] . زین الدین بن علی، العاملی، مسالک الافهام، ج3،ص17.
[8]. در چند جای قرآن کریم به قصهی اصحاب السبت اشاره شده است. در سورهی اعراف آیهی 163 به صورت کامل بدان پرداخته شده است: و سئلهم عن القریه التی... اصل قصه مربوط به گروه بنیاسراییل است که خداوند برای امتحان آنان، گروه ماهیان را در روز شنبه نمایان میساخت و آنها را از صید آن ممنوع فرموده بود اما آنان از این فرمان سرپیچی کردند و گروهی نیز با آنان هماهنگ بوده و یا نهی از منکر نکردند و خداوند تنها گروهی را که آنها را از این کار نهی کرده بودند نجات داده و سایر افراد را به غضب الهی دچار نموده است. گروهی که از فرمان الهی سرباز زدند را مسخ نموده و به شکل میمون مبدل ساخت.
* ، عضو هیأت علمی پژوهشگاه اندیشهی اسلامی و دبیرخانهی خبرگان رهبری
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}